دکتر!!
سلام پسر نازم! دیروز شما رو بردیم پیش دکتر سنگسری! اوخ شدی و حسابی دردت اومد و گریه کردی! من که طاقت شنیدن گریه هاتو نداشتم رفتم یه جای دورتری منتظر موندم تا بابایی بیاد دنبالم و بگه که تموم شد. وقتی دوتایی اومدیم بالا سرت تو اتاق از شدت گریه سرخ شده بودی و همچنان گریه میکردی! بابایی پوشکتو تنت کرد (من طاقتشو نداشتم) و اومدیم بیرون. دکتر گفت 20 دقیقه دیگه بیارید تا ببینمش. تو این 20 دقیقه خیلی گریه کردی حتی شیر خوردن هم تنونست آرومت کنه. بابایی از دارو خونه واست پستونک خرید که اون رو هم قبول نکردی! بعد از 20 دقیقه دکتر گفت همه چیز خوبه و میتونید برید. پدرجون اومد دنبالمون و شما تا خونه گریه کردی. رسیدیم خونه داروهاتو بهت دادم و بعدش شیر خ...
نویسنده :
مامانی
18:13